ابزار رایگان وبلاگ

ابزار وبلاگ

کد آهنگ

لحظه ای درنگ 2
نسیم خوش دانش
درمسیر کمال چراغ دانش روشن کننده راهتان باد
نگارش در تاريخ شنبه 16 دی 1391برچسب:, توسط محسن پرزلف قمصری

 

ارزش


روزی مرد میانسالی که کنار دریا ایستاده بود، زندگی خود را به خطر انداخت تا جوانی را که در آب افتاده بود و دست و پا میزد، نجات دهد...
جوان هنگامی که حالش جا آمد، نفس عمیقی کشید و گفت: "ممنون که زندگیمو نجات دادید.
مرد نگاهی به چشمهای او انداخت و گفت: قابلی نداره جوون! فقط توی زندگی ثابت کن که زندگیت ارزش نجات یافتن داشت..."

 

********************************************************************

سه صافي


شخصي نزد همسايه اش رفت و گفت: گوش کن! مي خواهم چيزي برايت تعريف کنم. دوستي به تازگي در مورد تو مي گفت...
همسايه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اينکه تعريف کني، بگو آيا حرفت را از ميان سه صافي گذرانده اي يانه؟
- کدام سه صافي؟
- اول از ميان صافي واقعيت. آيا مطمئني چيزي که تعريف مي کني واقعيت دارد؟
- نه. من فقط آن را شنيده ام. شخصي آن را برايم تعريف کرده است.
- سري تکان داد و گفت: پس حتما آن را از ميان صافي دوم يعني خوشحالي گذرانده اي. مسلما چيزي که مي خواهي تعريف کني، حتي اگر واقعيت نداشته باشد، باعث خوشحالي ام مي شود.
- دوست عزيز نه، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
- بسيار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمي کند، حتما از صافي سوم، يعني فايده، رد شده است. آيا چيزي که مي خواهي تعريف کني، برايم مفيد است و به دردم مي خورد؟
- نه، به هيچ وجه!
همسايه گفت: پس اگر اين حرف، نه واقعيت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفيد، آن را پيش خود نگهدار و سعي کن خودت هم زود فراموشش کني ...

********************************************************************

عملکرد


پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی. مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک شروع به صحبت با تلفن کرد: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟ زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد. پسرک گفت: خانم، من این کار را نصف قیمتی که او میگیرد انجام خواهم داد. زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر از رفتارت خیلی خوشم امد، به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری. دوست دارم کاری بهت بدم.
پسر جوان جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه.
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: